زندگیم تویی اوات
ديشب باران قرار باپنجره داشت
روبوسي آبدار با پنجره داشت
يک ريز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک... چک... ، چکار با پنجره داشت
یعنی هنوز بوی عطرش میاد ....
اونوقت تو ،
با یه حال خراب ،
بری تو اتاقت ..
همینجوری الکی چشماتو ببندی و یه آهنگ play کنی ؛
و صدایی تو گوشت همون حال خراب رو نجوا کنه ....
+ عطرتو حس میکنم همین حوالی ...
" بـعـد از رفـتـن تــو ؛
تـک تـک لـحـظـه هـای تــقـویـم،
غــروب جــمـعـه شـــد ...
سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند …
بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند …
و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نداری …
همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی :
تنهایی !

تـا دور شــدن را
از قــطـارهـا
یــاد بـگـیـریــم ... ! "

، يه بغض كهنه و
يه چشم خيس و
يه موزيك لايت و
سیگار و
يه فنجون قهوه تلخ...!!!

آنجا سری گرم است...
عجب عدالتی...

و مــرا از روی چــشـم هـای خـیـس ِ هــمـیـشــه ام
خــواهـد شــنـاخــت ... ! "
شعـور ، اگـر خـریـدنی بـود ،
مـَن حـاضـر بـودم ،
بـرای " بـعـضـی هــا " از جـیـب خـودم ،
مــایــه بـزارم .
ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ “ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ” ﺩﻝ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ !
ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ میﮔﻮﯾﻨﺪ: ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ!!
ﻭ ﭘﺸﺖ ﯾﮏ ﺳﻼﻡ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﺳﻼﻡ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ، ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮔﻮﺩﺍﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻌﻔﻦ ﻣﯽﮔﺮﺩﻧﺪ !
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽﺯﻧﻢ ﻭ ﻗﺴﻢ ﻣﯽﺧﻮﺭﻡ ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ “ ﻋﺸﻖ ” ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ …
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ
وقتي از دوست داشتن كسی مطمئن نيستي"حق نداری"
دستاشو بگيري كه به دستات عادتش بدی ...
وقتي كسي رو سهم خودت نميدوني" حق نداری"
پيچ و تاب بدنش رو زير و رو كنی ...
وقتي موندنی نيستي "حق نداری"
از آينده های خوش باهاش حرف بزنی و براش رويا
بسازی...
وقتی دلت به بودنش شك داره "حق نداری"
"بهش بگی عشقم..".
وقتي هميشه دنبال يه حرفی،بحثی،سندی،
بهانه ای كه تركش كنی
"حق نداری "ادعای دوست داشتن كنی...
وقتي به اعتماد كسي تكيه گاه شدی ... "حق نداری"
زمينش بزنی .
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می سازد چنین آشفته بازاری . . .
اين روزا حرف دل رو بايد کوتاه زد...
شنونده ها همه خسته اند و بي حوصله...
@@@
خواستم خودمو گول بزنم
همه خاطراتمو انداختم يه گوشه گفتم فراموش
يه چيزي ته دلم خنديد گفت : يادمه
****************************
((نه از خاكم؛ نه از بادم؛ نه در بندم؛ نه آزادم؛ نه آن ليلي ترين مجنون؛ نه شيرينم؛ نه فرهادم؛ فقط مثل تو غمگينم، فقط مثل تو دلتنگم، اگر آبي تر از آبم، اگر همزاد مهتابم، بدون تو چه بي رنگم... بدون تو چه بي تابم... ))
************************
خدايا
بار ها بارها دستم را گرفتي .......
و مي دانم
که در اين بارها مي توانستي مچم را بگيري...
****
در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي...
سليمان گر شوي آخر خوراک مور ميگردي...
***************
به مدپسندان بگوييد که آخرين مدشماکفن است!
**********
در مکتب ما رسم فراموشي نيست
در مسلک ما عشق هم آغوشي نيست
مهر تو اگر به هستي ما افتاد
هرگز به سرم خيال خاموشي نيست
****
آدمــا گاهــي لـــازمه چنــد وقــت کــرکــره شـونـو بکشــن پــايين ،
يــه پــارچــه سيــاه بـزنـن درش و بنـويسـن :
کســـي نمــــرده ؛ فقــــط دلــــم گـــرفتــــه!!!
****
من چه کنم خيال تو منو رها نمي کنه
اما دلت به وعده هاش يه کم وفا نمي کنه
من نديدم کسي رو که مثل تو موندگار باشه
آدم خودش رو اينجوري تو دل که جا نمي کنه ...
***********************
گناه چشم باراني چيست وقتي هواي دل ابريست !
تقصير سکون پاها چيست وقتي نايي براي حرکت نيست !
جرم لبهاي فرو بسته چيست وقتي گوشي براي شنيدن نيست !
چرا بايد عشق را محکوم ساخت وقتي راهي براي عاشقي نيست !
آري دلتنگي را بايد باريد
از سکون بريد
راز دل شنيد
و به عشق رسيد...
****************
ما از آن سو ته دلانيم که زکس کينه نداريم
يک شهر پر از دشمن و يک يار نداريم
************
راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمي
هرکه را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب گفتم تا نگويد با کسي
عاقبت ورد زبان ماهي دريا شدم
**************
اگر خيال داري دوستم بداري همينک دوستم بدار اکنون که زنده ام... صبر نکن تا بميرم... بدان که آنوقت هرگز صدايت به گوشم نخواهد رسيد ومجبور مي شوي حرف هاي نا گفته قلب ساده ات را در فراسوي يه مشت خاکسترسرد پنهان کني پس اگرذره اي عشق من در دلت ماوا دارد اگر دوستم داري بگذار زنده بمانم دوستت دارم عزيزم ...
****
هرچقدر بيشتر ميخواهمت . . .
دورتر ميشوي . . . . . .
برگرد ! . . .
قول ميدهم ديگر دوستت نداشته باشم
***
اين روزها به طرز عجيبي با خـودم مي جنگم ...
که ديـده ها را ناديده بگيــرم ...
و شنيــده ها را نشنيــده ...
***
در روزگاري که دروغ يک واقعيت عمومي است؛
به زبان اوردن حقيقت يک اقدام انقلابي است
****
زندگي صحنه ي يکتاي هنرمنديه ماست/ هرکسي نغمه ي خود خواندو از صحنه رود/ صحنه پيوسته بجاست/خرم ان نغمه که مردم بسپارند به ياد
______________,*-:¦:-*
___0?0?_____?0?0,*-:¦:-*
_0?0000?___?0000?0,*-:¦:-*
0?0000000?000000?0,*-:¦:-*
0?00000000000000?0,*-:¦:-*
_0?000000000000?0,*-:¦:-*
___0?00000000?0,*-:¦:-*
_____0?000?0,*-:¦:-*
_______0?0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*
____*-:¦:-*_____0?0?____?0?0
__*-:¦:-*____0?0000?___?000?0
_*-:¦:-*____0?0000000?000000?0
_*-:¦:-*____0?00000000000000?0
__*-:¦:-*____0?000000000000?0
____*-:¦:-*____0?00000000?0
______*-:¦:-*_____0?000?0
_________*-:¦:-*____0?0
______________,*-:¦:-*
_______________,*-:¦:-*
___0?0?_____?0?0,*-:¦:-*
_0?0000?___?0000?0,*-:¦:-*
0?0000000?000000?0,*-:¦:-*
0?00000000000000?0,*-:¦:-*
_0?000000000000?0,*-:¦:-*
___0?00000000?0,*-:¦:-*
_____0?000?0,*-:¦:-*
_______0?0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*
____*-:¦:-*_____0?0?____?0?0
__*-:¦:-*____0?0000?___?000?0
_*-:¦:-*____0?0000000?000000?0
_*-:¦:-*____0?00000000000000?0
__*-:¦:-*____0?000000000000?0
____*-:¦:-*____0?00000000?0
______*-:¦:-*_____0?000?0
_________*-:¦:-*____0?0
______________,*-:¦:-*
_______________,*-:¦:-*
___0?0?_____?0?0,*-:¦:-*
_0?0000?___?0000?0,*-:¦:-*
0?0000000?000000?0,*-:¦:-*
0?00000000000000?0,*-:¦:-*
_0?000000000000?0,*-:¦:-*
___0?00000000?0,*-:¦:-*
_____0?000?0,*-:¦:-*
_______0?0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*
____*-:¦:-*_____0?0?____?0?0
__*-:¦:-*____0?0000?___?000?0
_*-:¦:-*____0?0000000?000000?0
_*-:¦:-*____0?00000000000000?0
__*-:¦:-*____0?000000000000?0
____*-:¦:-*____0?00000000?0
______*-:¦:-*_____0?000?0
_________*-:¦:-*____0?0
______________,*-:¦:-*