دلگرم...
دل آدم گاهی چقدر گرم میشود....
دل آدم گاهی چقدر گرم میشود....
یه لحظه فکر کن تو به من ، شاید که باورم کنی
التماست نمیکنم، چون میدونم ، دوست نداری
اگه می خوای جدا بشی
به من بگو که واسه چی
مگه من و دوست نداری
چرا میخوای تنهام بذاری
چرا می خوای دوستی مارو بدون هیچ ، خراب کنی
مگه چی شده واسه تو ، میخوای من و رها کنی
میخوای من و رها کنی
نمیخوام بگم که برگرد
نمیخوام منو ببینی
چون دیگه چیزی ندارم
که بخوای ازم بگیری
نه دیگه دوست ندارم
نه دیگه برام مهمی
نه برو واسه همیشه
تو دیگه واسم غریبی
کاش که من عاشق نبودم
عاشق یه عشق بیهوده نبودم
من دیگه حرفی ندارم
بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده
چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی
چرا رفتی از کنارم؟
تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت
با چند خاطره ماندم
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شود
دلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ
صدای خنده هایت تنگ شده
با آمدنت من را دوباره زنده کن
واحساس را دوباره در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم
اور نمیکنم تورو ، میدونم دوستم نداری
فقط بهت میگم برو ، میخوام که تنهام بذاری
عاشقت بود میدونی ، تو رو میخواستم بخدا
میدونم دوستم نداری ، میخوام که تنهام بذاری
اینجور برای من بهتر، اروم میشم ای نازنین
اخه دلت جای دیگه است ، نمی خوام تنهاش بذاری
باید بری باید بری، تنها بمونم نازنین
اینجور برای من بهتر، اروم میشم ای نازنین