هی فلانی! 

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…

 هرجا که دلت میخواهد برو…

 فقط آرزو میکنم

 وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…

 و اما من…

 بر نمیگردم که هیچ!

 عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،

 که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

بـــه صــَـــــد مــرگ ســَـخــت

بـــه مـرگ ِ ســَـخــت تـر

در زنــدگـی لـحـظـاتــی هــســت

کــه بـــه صـد مـرگ ِ ســَـخــت تـر می ارزنـد !

خـاطــره یــی شــایــد ...

رویــایـی ...

اتـــفــاقــی ...

دیوانگی بد نیست...

هوس کرده ام چنان گیج شوم از تو...

چنان مست شوی از من...

که زمین سرگیجه بگیرد و اشتباهی سالی سیصد و

شصت و شش روز بگردد...

یک روز اضافه تر دور تـــــــــــو...!!!!

این روزها کودک درونم بازیگوشی را فراموش کرده است. راستش را

 بگو ...

،خودم به درک، قلب این بچه را هم شکستی؟؟!

در زندگی برای هر آدمی...

از یک روز... از یک‌ جا... از یک نفر به بعد...

دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست...

نه روزها...  نه رنگ‌ها...  نه خیابان‌ها...

همه چیز می شود:

دلتنگی.....!!!!!!!

مــن دیوانــه نیستــم فقــط کمــی تنهایــم همیــن !

چــرا نــگاه می کنــی ؟ تنــها نــدیده ای ؟

بــه مــن نخنــد ، مــن هـــم روزگــاری عزیــز دل کســی بــودم

نبودنت چه کرده با من 

که در کنار دریا هم

سراب میبینم ..؟

وقتی ازت پرسیدن چه نسبتی با خانم داری؟؟؟

سرت رو بالا بگیر و شجاعانه بگو : عشـــــقـمـــه !!!

בلمــ گِرفتـ ـهـ اَز ایـטּ شَهـ ــر

کهـ آدَمــ هآیَشــ هَمچـ ــوטּ هَوآیَشــ نآپآیدآرَنـ ــد ...

گآهـ آنقـَ ــدر پآکـ کهـ باوَرَتــ نِمے شـَ ــوَدگآهـ آטּ چنـ ــاטּ آلودهـ

کهـ نَفَسَــــــــتـ ـ ـ ــ مے گیـ ــرد!!...

حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست

تو ڪـﮧ باشی .. هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه!

هر ثانیه را ..عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است !!

مثل آن مسجد بین راهی تنهایم…

هر کس هم که می آید مسافر است می شکند …..

.هم نمازش را، هم دلم را …

و می رود …!

هیسسسسسسس!

 

این بازی ______ عادلانه نیست …..

 

این زندگی همه اش . . . مار بود

 

پلّه هایش کجـــــاست…؟

 

 

בختر :شنیـבم בاری ازבواج می ڪنی ..مُبارڪـه..خوشحـآل شـבم شنیـבم

 

پسر :مِـرسی . . . اِنشــآلله قِسمَتِ شمآ

 

בختر:می تونم برای آخرین بـآر یه چیزی اَزت بخـوآم؟

 

پسر:چی می خوآی؟

 

בختر:اگه یه روز صاحب یه בختر شـבی می شه اِسم منو بذاری روش؟

 

پسر:چرآ؟ می خوآی هر موقع ڪـه نگــآش می ڪنم ، صـدآش می ڪنم בرב

بـڪشم؟؟

 

בختر:نَہ ...آخه בخترآ عاشق بـآبـآهــآشون می شن..می خوام بفهمی چِقَـב

 

عــآشقـت بـــودم

 

 

اسمِ هــ ـرزگی هـایِ مـردهـا شـد "روشـن فـکـری"

و اسـمِ اشـتـبـاهـاتِ عـاشـقـانـه یِ زنـان شـد " فــ ـاحـشـگـی "

و زن هـا تـنــها سـکـوت کـردنـد و بـخـشـیـدنـد!

در جـوآب زنـی کـه مـیـگـه دلــم بــرآت تـنـگ شـده

 

نـبــآیـد بـگی مـنـم هـمـینـطـور ...

 

بــآیــد بگــی کـجــآیـی ؟ اومـدم..

 

 

میسپارمت به خدا

خدایی که هیچوقت نخواست

تورا به من بسپارد...!

 

 

 

ردّ پـ ـاى آشــنايـ ـى را روى بـ ـرف ديـ ـ ـدم

 

آریــــ ــ ـ !

ردّ پـ ـ ـاهــاى خــودتـ ـ ـ بـــود...

 

دنبـ ــالشـ ــ ــان كــردمـ ــ

از  سـ ـرمـ ـ ــا يــخ زدمـ ـ امـ ـ ـا 

شـ ـ ـوق ديـ ـ دنـ ـت ســرمـ ـ ـا سَـ ـ ـرَم نمـى شـد!! 

بـهـ كلبـه اى گـرمـ ـ رسيــدمــ... 

و تــ♥ــو را ديــدم 

و اى كـ ـاش هرگـ ـ ـز نمـ ــ ـى ديـ ـ ـدمــ...

 تــــ♥ــــو

 

در آغـ ـ ـوش ديگـ ـ ــرى... 

مـــ✘ــــن

در آغـ ـ ـوش سـ ــ ـرمـ ـا...

ايــن اسـ ـ ـت كابـ ـ ـوس شـ ـب هـ ــاى مــ✘ـــن..

 

 

בפֿـتر خانُمـ اگهـ میبینے تَمامـِ ﬤورُ بریاتـ ـ

تورو واسهـ هیڪَلِ رو فُرمـِ ـت פֿـواستـטּ نَگو

همــﮧ پسرا اینجوریـטּ! اَرزشت همینقـבر بوﬤه^:|

آقا پسر اگهـ میبینـے همــﮧ تورو واســﮧ پولت میخواטּ(!)

نگـפ בُخترا آهـטּ پرستـטּ ^!

بیشتر از پول تو جیبت ارزش نداشتـے ^:|

سلامتـے تمامـِ[ ^{ﬤُـפֿـتر پسرایـے} ]ڪه פֿـوب مونـבَ

 

 

نیـــا بــآراטּ. . .

زمــیــטּ جــآی قَــشَــنــگــی نـــیــســت!!

مــَن اَز اَهـــلِ زَمیــنَــم خــوب میــבانــَم کــه

گُــل در عــقـــב زنبــور اســت

ولی پـــَروانــ ـﮧ را هـــَم בوست میــבارَב. . .

 

 

 

 

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریسیت؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم  آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟

 

 

 

این جمله ی "دوست دارم"

سلام احوال پرسی نیست

که به هرکسی , میرسید میگید... !!

 

 

 

 

 

یه لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛

جـدی میگــم . . .

نه بچـه بـازیِ نـه ادا و اطــوار ،

تو این دنــیا . .

حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست !

یـه دسـتی بـه زندگیـشون بکـش

لــــــــــــــــــــــــــــطــفا".

 

 

 

פֿـیلے سـפֿـتـﮧ … 

بـﮧ פֿـاطر کسے کـﮧ دوسشـ دارے همه چیزو

از سر راهـﭞ פֿـط بزنے

بعـدبفهمے פֿـودﭞ تو لیستے بودے کـﮧ اوטּ

بـﮧ פֿـاطریکے دیگـﮧ פֿـطـﭞ زده!!

 

 

 

 

 

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کرده ام

تنهایی را دوست دارم زیرا . . . . .  

در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست

و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد.

 

 

 

 

 

ندگی !

کلاهت را بـه هوا بیانداز . . .

که من دگر جان بازی کردن ندارم !

تو بردی . . .

 

 

 

 

 

 

  פֿـَنــבهـ امـ مے گيــرَב 

 از اينڪــِـہ هَنـوز بهـتــ فڪـر مے کنَمـ 

 פֿــבايــا ڪُـمڪَـمـ کـُלּ פֿـَستــہ شُـבه امـ 

  وَقتے مـآلـ مَـלּ نيستــ چـرا تـُو فڪرَمــہ ؟؟؟