ღعشقولانه هاღ
آرزو نکن دستت بگیره ، آرزو کن اگه گرفت ، دیگه ول نکنه ....
ﺭﻭﺯﯼ
ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ
ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ...!
درد داره
اینکه به یکی بگی دوستت دارم و نقش چهره ی یکی دیگه تو ذهنت زنده شه ......
گاهــی اوقــات..
مجبــــوریـمـ بپذیــــریـمـ...
کهـ بــرخی آدمهـــا...
فقــط میتـــونن در قلبمــــان بماننــد...
نهـ در زندگیمــــان...!!
از انســــان هـــای احســـاساتــی
بـیشتـــر بـتـــرسیـــد؛
آن ها قـــادرند ناگهــــــانی،
دیگــــر گــریـه نکـننــد؛
دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد؛
و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد،
حتـــی زنــدگــــی . . .
امــــروز را براى بیـــــان احساس به عزیزانت غنیمت شمار
شاید فردا احســـــاسى باشد ولى عزیزى نــــــه
کـــــاش باران بگیرد...
کــ ـــا ش....
شیشـــــه بخـــــ ـــــ ار کند...
من همه ی دلتنگی هایم را رویش " هــــ ـــــ ـــ ا " کنــــــــ ــم...
و با گوشه ی استینـــــم همه را به یکبـــــاره پاک کنم...
انصاف نيست
رفتن آدمها با خودشون باشه
فراموش کردنشون با ما ...
گیسوانم نوازشِ دستی را می خواهد؛
با طعمِ ناز، نه نیاز ...!
گاهی باید پشت سرش بدو بدو کنی بگی: میشه برگردی؟
گاهی این دو کلمه از دوستت دارم بیشتر جواب میده....
بزرگترین گناهی را که یک انسان می تواند مرتکب شود , مرتکب شده ام!
خوشبخت نبوده ام .
خورخه لوئیس بورخس
گرامی ترين و زيباترين ها در جهان ، نه ديده می شوند و نه حتی لمس می شوند ، آنها را تنها در دل بايد لمس کرد .
هلن کلر
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای
ــ که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ِ ستاره های دور
من دلم برای «او» گرفته است
گاهی اوقات عکس هایی رو میبینی ، که باهت حرف میزنن . گاهی هم یک عکس هایی رو میبینی مثل عکس زیر ، می مونی چی بگی ... فکرت خیلی درگیر میشه . آدم اینقدر عمر کنه و هنوز پای زندگی باشه ... به نظر شما تو نگاه این دو نفر چیه ؟ تو اون لحظه ها چی میگذره ؟ خیلی دلم می خواد حسش کنم ...
جرعه به جرعه بازم ،
پُر میشم از خیالت !
بازم منُ قایم کن ،
تو پیچُ تابِ شالت !
خلسهی خاطراتت ،
یه جای دنجِ نابه !
تو پیشمی دوباره ،
اما اینا یه خوابه !
چشمام از نگاهِ نا محرم پُره ! داره گیج میره سَرَم ! زمین سُره !
رسیدم آخرِ بُطریُ هنوز ، بیتو بودن خارج از تصوّره !
نادان تر از آنم
که باورم کنی
و دانا تر از آن که ایمان بیاورم
به هر چیز احمقانه ای
مرا کشف نکن
ابن جزیره
نه گنجِ نهفته ای دارد
نه قومِ آدمخوار
تنهــــا در من کمی زندگی کن
کمی قدم بزن.
من صدایِ سبزِ خاکِ سُـربـی ام
صدایی که خنجرش رو به خداست
صدایـی که تــویِ بُهتِ شبِ دشـت
نعره ای نیست، ولی اوج یک صداست
وقتي زندگي 100 دليل براي گريه كردن به تو نشان ميده ، تو 1000 دليل براي خنديدن به اون نشون بده.
چارلي چاپلين
زمان ایستاده است
در ایستگا ه قطاری که قرار است
هر روز راس ساعتی مقرر
مرا به سمت شهر تو سوار کند
رفتهای
و تنها خاطرهای که به جا مانده
دستهای من هستند
نمیتوانم دور بریزمشان
من
كاناپهای پوسیده
در باران ...
تو
سربازی دورافتاده
با گلولهای در پهلو ...
چقدر دیر
همدیگر را پیدا كردیم ...
عجیب است دریا.!!!
همین كه
غرق می شوی
پس می زند تو را..
درست
مثل آدم ها...!!!
لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام ....
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی
در زندگی
هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری
زیرا برای "راضـی نگـه داشتـنش"
حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی...
مـن و تـو از همان روز اول،
محکوم به از دست دادن بودیم!
تـو، همان یک ذره احسـاسـت را…
و مـن…
تمـام زنـدگـی ام را!......
زمستان است
و من شنیده ام که روزها کوتاه تر می شود
ولــــی
نمیدانم چرا دارند این روزها
هی بلند تر میشوند ؛ بی تو !!!
آدم که تنها باشد
عاشق عکس هم میشود...
انگار که تنهایی
فقط دنبال جمع کردن حسرت است...
چـگـونـه ایـنـجـا را تـرک کـنـم و
بـه دنـبـال سـرنـوشـت بـگـردم؟!
وقـتـی در گـوشـه گـوشـه ایـن شـهـر
بـا تـو خـاطـره دارم؟!!
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!
یه روزهای سختی تو زندگیه آدما هست ، که نیاز دارن به یکی که درکشون کنه ... اما ...
مردم همه
تورا به خدا
سوگند میدهند
اما برای من
تو آن همیشهای
که خدا را بهتو
سوگند میدهم!
قیصر امین پور
من دیگر تمام جا پاهای این حوالی را از برم
اما هنوز ندیده ام
کسی رفتن را بلد باشدو...بماند
ﺭﺍﺣﺖ ﻧﻮﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩ !
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ! ! !
درست مثل فنجان قهوه
که ته میکشد
پنجره
کمکم از تصویر تو
تهی میشود
حالا
من ماندهام و
پنجرهای خالی و
فنجان قهوهای
که از حرفهای نگفته
پشیمان است
به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آويخته بود
من در اين خانه تنها تنها
غم عالم به دلم ريخته بود
ناگهان حس کردم
که کسي
آنجا بيرون در باغ
در پس پنجره ام مي گريد
صبحگاهان شبنم
مي چکيد از گل سيب
وه چه نيروی شگفت انگيزي است ،
دست هايی كه به هم پيوسته است !
به يقين ، هر كه به هر جای ، در آيد از پاي
دست هايش بسته است !
گـاه
آدمـی تنهاتر از آن است ڪه سـڪـوتش مـی گوید
دیشب
تنهایی ام
تا نوک مدادت آمده بود
اگر می نوشتی ام!
اگر مـی نوشتـی ام!
گــاه
تنهایـی تنهاتر از آن است ڪه دیده شود
مرسی که هستی
و هستی را رنگ میآميزی
هيچ چيز از تو نمیخواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه.
راه نرو
میترسم پلک بزنم
ديگر نباشی
زنـی که در بَغَلَت بودَم و حَواسَـم نیست
بـِه شِكلِ هیچ كَســی را ڪِه مـی شِناسَم نیست
شبیهِ رابِطه ای نصفِه... خَستِه ام ، سَردَم
بِدونِ تو بـه كُدامین شُروع بَرگَردَم؟
زن و شوهر جوانی سوار بر موتور در دل شب میراندند آنها از صمیم قلب همدیگر را دوست داشتند…
زن جوان: یواشتر برو من میترسم! مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: خواهش میکنم من خیلی میترسم! مرد جوان: خوب اما باید اول بگی دوسم داری… زن جوان: دوستت دارم حالا میشه یواشتر بری… مرد جوان: مرا محکم بگیر… زن جوان: خوب حالا میشه یواشتر برونی؟ مرد جوان: باشه، به شرط اینکه کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه…
روز بعد روزنامهها نوشتند:
“برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید…”
در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد یکی از سرنشینان زنده ماند و دیگری درگذشت… مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود… و خودش رفت تا او زنده بماند…
او “مرد” است
دستانش از تو زبرتر و پهنتر است
صورتش ته ریشی دارد
قلبش به وسعت دریا
به جای گریه کردن به بالکن میرود و سیگار دود میکند…
او با همان دستان پهن و زبرش تو را نوازش میکند…
به او سخت نگیر… مرد را خراب نکن…
با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را میبوسد و تو آرام میشوی…
آنقدر او را نامرد “نخوان”
زود دیر میشود… روزی سر مزارش میروی…
آنقدر پول و ماشین و ثروتش را “نسنج”
فقط به او “عشق بورز” تا زمین و زمان را برایت بدوزد
فقط با او “روراست” باش تا دنیا را به پایت بریزد…
تو پیچ و تاب عاشقی ، به تو رسیدن سخته
منو به غمام سپردی ، همه آرزومو بردی
همه جا اسمتو بردم ، یه بار اسممو نبردی
واسه ی شب زمستون ، همه هیزمو سوزوندی
واسه ی پنجره ی کور ، توی خونمون نموندی
نفس کشیدن سخته ، تو رو ندیدن سخته
تو پیچ و تاب عاشقی ، به تو رسیدن سخته
نفس کشیدن سخته ، تو رو ندیدن سخته
تو پیچ و تاب عاشقی ، به تو رسیدن سخته
یه وقت بده به چشمات ، نگاه کنه به چشمم
شاید که برق نگات ، بشکنه این طلسمم
یه وقت بده به چشمات ، نگاه کنه به چشمم
شاید که برق نگات ، بشکنه این طلسمم
نفس کشیدن سخته ، تو رو ندیدن سخته
تو پیچ و تاب عاشقی ، به تو رسیدن سخته
نفس کشیدن سخته ، تو رو ندیدن سخته
تو پیچ و تاب عاشقی ، به تو رسیدن سخته
دوسسسسستتتتتتتتتتتت دارررررررررررررمممممممممممم اواتکم
و من احمق می شوم تا تو دلگیر نشوی . . . !
ای بابا توام که دروغ گفتی....
دیدی نتونستی عزیزم...
دلَـم آرامـش ميخـواهَـد ...
دَر بـﻰ دلهُـره تَـريـטּ آغـــوش ِ دنيـــا ..
میان زمین و هوا , معلق..
بین ماندن و رفتن..
بین علاقه و عقل ...
مانده بود سر در گم..
ای کاش خدا کاری کند برای انتخاب درست...
مثل یک اتفاق خوب...
بیا ...
بیفت در زندگـــــی ام... !
گاهی فقط بوی یک عطر
شنیدن صداش
خوندن اخرین smsش
یک تشابه اسم ،
برای چند لحظه !
باعث میشه دقیقاً احساس کنی ….
که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه … !
چه تلخ است:
علاقه ای که عادت شود،
عادتی که باور شود،
باوری که خاطره شود،
و خاطره ای که درد شود...
روز هـــــــــــای تعطیل
سخت تـــــــــــر میگذرد،
زیرا که میدانم وقت داری
به من بیندیشی
ولی نمی اندیشی...!!
همیشه اونی که میتونه آرومت کنه داغونت میکنه ...
نگران نباش! یلدا رفته…
دیگر شبهای نبودن، کوتاه می شود!
دلــم را می پیچم لای پتـو
شاید ســرما نخورد
از بس که رفـتار این روزهـایت ســرد اسـت...!
همیشه لبخند می زنم تا تمامی غم هایم را پنهان کنم
نمی خواهم بدانی درد با تو نبودن وسعتی است به اندازه تمامی غم های
نظرات شما عزیزان: